كرامات و معجزات امامزاده سلطان محمد كيا

۱,۶۹۹ بازديد

 

(شفا يافتگان حضرت)

                                                               كرامات

    ((بنام خدا))

صاحب عكس فوق جناب آقاي روشن يوسفي صالحي

 فرزند گل محمد متولد 1335شماره شناسنامه 1049از اهالي روستاي صالحان كجور شهرستان نوشهر كه در حال حاضر در شهرستان نور شهر رويان ساكن مي باشند" 

 بنا بر گفته آقاي يوسفي: سال 1364بر اثر بيماري سخت به چند تا از درمانگاه و بيمارستان هاي شهرستان نوشهرو آمل وساري مراجعه نموده كه درمان دردم بي نتيجه باقي مانده و بنده بر اثر اين بيماري زجر مي كشيدم.

مدت شش ماه اين بيماري را از چشم خانواده مخفي نگه داشتم تا اينكه مريضي امانم را بريد و مجبور شدم بيماري ام را با خانواده ام در ميان بگذارم.

برادرانم مرا به بيمارستان آيت الله طالقاني تهران بردند و در آنجا بستري گرديدم و در بيمارستان دكتر معالجم (آقاي دكتر زالي و خانم دكتر اصفهاني )بعد از آزمايشهاي زيادي كه از من بعمل آوردند تشخيص دادند كه مريضي بنده(( سرطان روده بزرگ ))ميباشد و بايد سريعا مورد عمل جراحي قرار بگيرم .  

بخاطر همين مساله مورد عمل جراحي قرار گرفتم و 24 جلسه در بيمارستان آ يت الله طالقاني شيمي درماني شدم و باز بنا به نظر دكتر معالج تقريبا 30 جلسه ديگر جنب بيمارستان هزار تخت خوابي شيمي درماني شدم كه هيچ كدام افاقه نكرده و روز به روز حالم بدتر مي شد .

بيماري بنده به حدي پيشرفت كرد كه دكترها از درمان بنده قطع اميد نموده ودر اين مدت بيماري ،وزن بنده از 54 كيلو به 27كيلو رسيدو همه دوستان و آشنايان و خانواده انتظار فوت بنده را داشتند.بنده بعلت اينكه خيلي ضعيف شده بودم و حوصله كسي رو نداشتم خودم را داخل اتاقي حبس نمودم و اجازه ملاقات به احدي را ندادم .

بعد از اين برنامه خانواده ام به اين نتيجه رسيدند كه بنده را جهت گرقتن شفا به صحن امامزاده حضرت سلطان محمد كيا(ص) روستاي صالحان كجور ببرند .

به همين منظور مدت 25شبانه روز مرا با تكه طنابي به صندوق امامزاده دخيل بسته در اين مدت راز و نياز زيادي با امامزاده كردم و از ايشان خواستم يا مرا شفا دهد يا اينكه از اين دنيا مرا خلاص گرداند، يكي از اين روزها خاتم يا متولي امامزاده خانم مشهدي صغرا مشايخ فرزند آشيخ اسماعيل كه خود از ناحيه يك دست و يك پا بر اثر سكته فلج بودند به بالين بنده آمدند و برام خيلي گريه كردند و رو به امامزاده نموده و گقت يا سلطان محمد كيا من در اين مدت چهل،پنجاه سالي كه خاتم شما بودم مشكلاتي زيادي داشتم فلج بودم ازشما چيزي براي خودم نخواستم ولي امروز از شما عاجزانه  شفا اين مريض را كه زن وبچه دار و جوان هست را مي خواهم .

بعد از مدت 25 روز خانواده براي دل خوشي بنده دوباره مرا در بيمارستان آ يت الله طالقاني بستري كردند، حدود ده روز بعد امامزاده،  عالم رويا ءبه يكي از خانم هاي فاميل كه در روستاي صالحان بودند امر فرمودندكه دو تا دبه مربا داخل منزل داري يكي دست نخورده و دومي از روش كمي مصرف شده، از همون مربايي كه مصرف شده از آن مقداري برداشته با گردو مخلوط نموده و با مقداري نان محلي بردارو به تهرات بيمارستان ببر بده روشن يوسفي كه مريض هست بخورد.

يه روز كه در بيمارستان بستري بودم و روز ملاقات نيز بوده ديدم اين خانم به اتاق بنده وارد گرديده و مربا با نان و گردو گذاشتن جلوي بنده و گفتن بخور و من بعلت اينكه دكتر ها مرا از خوردن هرگونه غذا بيرون منع نموده اند از خوردن نان و مربا با گردو سر باز زدم و گفتم اجازه ندارم هيچ غذايي بدون مجوز دكتر بخورم ، با اين اوصاف باز اين خانم اصرار ميكردند كه بايداين غذا را بخورم .

 اينجانب وقتي اصرار اين خانم را ديدم احساس كردم حتما رازي در اين كار نهفته است و من كه تا اين موقع رمقي براي خوردن غذا نداشتم با اشتهاء زياد شروع كردم به خوردن غذا و احساس توانايي زياد در اين ميكردم ، بعد از خوردن غذا چنان قدرتي در بنده ايجاد شد كه از تخت بيمارستان بلند شدم و تمام سرم و دستگاه هاي كه به من وصل بوده را باز كردم و به يكي از پسر عمو هام بنام محمد خواجه حسيني كه در اين مدت پنج سال بيماري ام زحماتي زيادي را برام متحمل شدند گفتم برو حسابداري بيمارستان تسويه حساب كن ،ايشان فكر كردن كه من از بيمارستان خسته شدم ،شروع كردن به نصيحت كردن بنده كه در بيمارستان بمانم كه به ايشان گفتم خوب شدم بعد از تسويه حساب با بيمارستان مستقيم به خانه برادرم در كرج رفتم .كرامات

در خانه برادرم روز بروز حال من بهتر گرديده ودر مدت زمان كوتاهي به همان وزن اوليه خودم بازگشته و اكنون بعد از مدت 30سال از مريضي ام در سلامتي كامل بسر مي برم واين سلامتي را مديون حضرت سلطان العارفين سلطان محمد كيا دبير صالحاني ميباشم.                                        

لازم بذكر است آقاي روشن يوسفي بعد از اين كه سلامتي خودشان را بدست اوردند، خانم مشهدي صغرا مشايخ رابا هزينه خويش به زيارت حضرت امام رضا (ع)بردند و تا زمانيكه اين خانم زنده بودند احترام خاصي به ايشان مي گذاشتن و كمك هاي زيادي به ايشان مي نموده .(التماس دعا)

"توجهـــــــــــــ"

 

كليه عزيزاني كه خاطره اي ، معجزه اي يا كرامتي از اين امامزاده دارند در قسمت نظرات، يا بصورت پيامك به شماره تلفن 09193205317 براي ما  بگذاريد تاهم در معرض ديد عموم در سايت گذاشته وهم از اجر معنوي برخوردار شويد در پايان شهريور به سه تا از بهترين نظرات به قيد قرعه جوايزي اهداء ميگردد خواهشمنديم حتما آدرس پستي وشماره تماس خويش را جهت ارسال جايزه درصورت برنده شدن براي ما ارسال فرمائيد.

 

 

 

طبق گفته بزرگان روستادر زمان هاي خيلي دورحدودا پنجاه، شصت

سال پيش قطعه سنگ استوانه اي تقريبا به شكل متكاهاي قديح مي

كه داراي نقوش و آيه هاي قرآني بود داخل امامزاده وجود داشت كه

افرادي سود جو و فرصت طلب به بهانه اينكه گنجي داخل اين

سنگ هست شبانه اين سنگ را از داخل امامزاده دزديده و به بيرون

از روستا صالحان برده و سنگ را به بهانه در آوردن گنج با پتك به

دو نيم كردن و باز بنا به گفته روستائيان بر اثر  معجزه آن حضرت

تكه سنگي به حد نصاب چشم يكي از سارقين خورده و از ناحيه دو چشم

داراي جراحات سختي گرديده بودكه بعد از مدت كوتاهي فوت كرد.

اهالي روستا بعد از مدتي سنگ مذكور را كه به دو نيم شده بود

پيدا كرده و به امامزاده عودت دادندكه اين تكه سنگ

تا چند سال پيش در داخل صحن امامزاده موجود بود.

 

 

 

يكي ديگر از معجزات آن حضرت :

زمانيكه مردم از ظلم محمد اوس به تنگ آمدن از داعي الكبير

در خواست كمك كردن و ايشان نيز براي كمك به مردم

روستاهاي رستمدار و كجور حضرت سلطان محمد كيا

را فرستاد.

مردم تا از اين جريان با خبر شدن جهت استقبال

از آن حضرت به بيرون از محل رفته تا ايشان را با استقبال

گرم به روستا بياورند . وقتي به آن حضرت رسيدن عده اي

با ديدن هيكل ايشان گفتن اين ميخاد ما را از دست ظلمهاي

اوس نجات بدهد،  آن  حضرت تا اين حرف را شيند با نگاه كردن

به كوه فرمودند اي كوه بلرز و كوه شروع كرد به لرزيدن، مردم

تا اين صحنه را ديدن افتادن به دست و پا حضرت و طلب

بخشش كردند كه دوباره حضرت نگاه به كوه فرمودند

اي كوه ملرز ، كه كوه از حركت ايستاد و مردم حضرت را با

احترام خاص به روستاي صالحان آوردند و آن كوه از همان

زمان به كوه ملرز معروف شد(طبق نوشته خطي ذيل)

كرامات

 

 

 

((  يكي ديگر از معجزات امامزاده سلطان محمد كيا اينه كه

در حدود هفتاد سال پيش شخص سارقي جهت سرقت

اموال امامزاده شبانه وارد امامزاده گرديد و چند تا از فرشها

كه از جنس نمدي به ابعاد يك در دو بوده را دزديده

و ازطريق جنگلهاي اطراف روستا قصد خروج را داشت كه راه

را گم كرده بود وهوا روشن شد، صبح شخصي كه براي چراندن گوسفندانش به جنگل رفته بود مشاهده كرد يك نفر نمد به

دوشش هي به دار ودرخت ميخوره و ميافته دو باره بلند ميشه ،

رفت جلو ازش پرسيد چكار ميكني ،گفت شب است

من تو تاريكي جاي رو نمي بينم و راهم را گم كردم .

چوپان به او ميگويد الان روز است چي ميگي كه شب هست

راستش را بگو اين نمد ها را از كجا آوردي هر چي هست

 رازش در اين نمدهاست دزد خجل شده سر به زير انداخته و

اعتراف كرد كه اين نمدها را از امامزاده سلطان محمد دزديده.

با راهنمايي شخص چوپان ،سارق با حالت پشيماني

جهت پس آوردن نمدها راهي روستاي صالحان گرديد و

به محضي كه راه افتاد چشمهايش دو باره ديدش را به دست آورد و نمدها

رابر گرداند. ..............

 


     امام زاده

 

 

 

                 كرامات

تصاوير زيباسازي - جدا كننده پست

 

 

 

منتظر كرامات بعدي باشيد